افکار پ ر   ی ش    ان

افکار پ ر ی ش ان

من در اندیشه ی تو غوطه ورم ( شعر نیمایی )
افکار پ ر   ی ش    ان

افکار پ ر ی ش ان

من در اندیشه ی تو غوطه ورم ( شعر نیمایی )

گرگ هار


دل من چه گرگ هاری شده است

شب عجیب اسیرتاری شده است ... !

باز آمده نشسته ام سر مزار تو

برسرمزارخاطرات تو

ازخودم دوباره قهرکرده ام

مانده ام، کجا روم ... ؟

هر قدم هزار یادگار تو

هرطرف نشانی ازبهارتو

پس شکایتم با که سرکنم ؟

این شب سیاه را چگونه من سحر کنم ؟

خشم من پرنده های شاد روی شاخه را کجا پراند ؟

چشمهای تو چرا ؟

سفره ی سیاه شام غصه را

دراتاق کوچک امیدِ من گستراند ؟

ازخودم چه شاکیم

شکوه ازخودم چگونه سرکنم ؟

دیگرازهزارویک ترانه ام یک ترانه درتونیست

ازهزارشعرعاشقانه ام

یک چکامه درتونیست

کمتراین بهانه گیر ...

این بهانه را بهانه درتونیست

میروم کمی دگرتحملم اگرکنی

ازدل آزردن من اگرکمی حذرکنی

ازخودم فراریم که رفع دردسرکنم        

... ازتو وخودم ، به غربت خدا سفرکنم