افکار پ ر   ی ش    ان

افکار پ ر ی ش ان

من در اندیشه ی تو غوطه ورم ( شعر نیمایی )
افکار پ ر   ی ش    ان

افکار پ ر ی ش ان

من در اندیشه ی تو غوطه ورم ( شعر نیمایی )

قتل صبح صادق

شب پرستان به شب کمین کردند

اسب تاریک خویش زین کردند

ابلهانی به بوم دل بستند

روسیاهان ازانزوا رستند

فاسقان فاجران بداندیشان

زاهدان سیه دل شیطان

کمرقتل برمیان بستند

صبح صادق زخانه بیرون شد

جای پایش زمان توقف کرد

برقدمهای او زمین لرزید

وزسترگیش مرگ هم ترسید

پابه محراب خون فرودآورد

سربمحراب قتل خودسایید

صبح راسرخی آمدست نوید

تیغ نامردی ازقفابرخاست

فرق سلطان عشق خون بشکافت

فزت ربی ودروصال شتافت

وچه امروزسرد و تاریک است

آه... خورشیدکعبه راکشتند

تب مرداب

 با سلام و عذر تقصیر جهت تاخیر بوجود آمده از همۀ دوستان خوبم 

پس از کلی کلنجار با خودم و این شعر بلآخره تصمیم گرفتم این تحفه را به این شکل عرضه کنم  

امید که ... 

 

 

 

باد بهاری باز بر مهتاب می پیچد 

 

مهتاب در تالاب می پیچد 

 

در چشم ِ من اشکی که مثل خواب می پیچد 

 

در باور ِ من نیست مرگ و نیستی امّا  

 

در ذهن من گاهی تب ِ مرداب می پیچد 

 

وقتی تو از رفتن ... نماندن گفتگو کردی 

 

بی من سفر را آرزو کردی 

 

در لانۀ موران ِ مغزم آب می پیچد 

 

دلواپسی ِ کهنه در سینه 

 

 چون تخته در گرداب می پیچد 

 

دور ِ تنم سیلاب 

 

بر چشمهایم خواب 

  

در ذهن ِ من مرداب می پیچد