افکار پ ر   ی ش    ان

افکار پ ر ی ش ان

من در اندیشه ی تو غوطه ورم ( شعر نیمایی )
افکار پ ر   ی ش    ان

افکار پ ر ی ش ان

من در اندیشه ی تو غوطه ورم ( شعر نیمایی )

باغبان


خواب بودم ، بیدارم کردند

تنم را به آتش شستند

به چشمم غصه کشیدند

به پایم کوه بستند

بگوشم فریاد فرو کردند

آسمان ضجه میزد

ابر گریه میکرد ... آه ... آه

جغدی آمد شبانگاه

زیر لب میخواند

باغبان پیر رفت بیچاره لاله ها

وای وای این باغ بیابان خواهد شد

آسمان گریه کرد ، ابر ضجه زد ، و من غصه خوردم

رهگذری می آمد ... پرسیدم

باغبان رفت ؟ آیا این باغ خواهد خشکید؟

رهگذر گفت :

باغبان رفت ... اما او به فکر لاله ها بود

باغ را به خدا سپرد ...



نظرات 10 + ارسال نظر
anniversary 15 خرداد 1390 ساعت 11:55 http://anniversary.blogfa.com

بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمی شود . . .

سلام
با کمی تاخیر بروزم

شعر زیبایی خوندم

درود نازنین
پس از ماهها دوباره به دنیای مجازی بازگشته ام،
زیبا نگاشته اید،
خاندم و بهره مند شدم،
سپاس از آمدن،
پویا قلمتان
پایا قدمتان...

سابق خسروی 18 خرداد 1390 ساعت 22:40 http://sabeq1354.blogfa.com

ماهی در آب ساکت است،
حیوانات خشکی پر سر و صدا هستند
و پرنده در هوا می خواند؛
اما انسان در خود سکوت دریا،
صدای زمین
و موسیقی هوا را دارد.
معنای وجودی ما نه در جدایی آن از خدا و جهان خلقت،
که در درکی آرام از یوگا، از یگانگی است.
مردم جدید این دنیای مدرن،
بیشتر متمایل به تعقیب جمع هستند تا درک
[گل][گل][گل]

واقعا به فکر لاله ها بود؟

حمید 22 خرداد 1390 ساعت 19:38

بسیار زیبا
باغبان پیر رفت... اما باغ را به خدا سپرد...

غریبه 26 خرداد 1390 ساعت 12:09

روزتان مبارک اقای سلیمی
روزتان مبارک هنرمند
روزتان مبارک اقای پریشان
منتظر شعرهای زیباتون هستم*پایدار باشید

ممنون غریبه آشنا
شما هم سر زنده باشید و همیشه شاعر

باغبان پیر رفت
یادش شر
ریشه ها را زد
می گفت
نسترنها را باید پوشاند
می خندید اما
زهر در جام محبت می ریخت
باغبان رفت
باغ را که دگر هیچ نبود
جز دشت و کویر
به تبرداران داد
یادش شر

لاله رفیعی 26 خرداد 1390 ساعت 21:43 http://www.rafiee89.blogfa.com

سلام جناب سلیمی خوب هستین
لاله ها به خدا سپرده شدند.
زیبا بود من هم به روز هستم خوشحال میشم تشریف بیارید

احمد 11 تیر 1390 ساعت 19:47 http://elbowroom.blogsky.com

و خدا هم به بنده‌هایش سپرده بود
که به علف‌های هرز گرفتار نشوند... و شدند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد