افکار پ ر   ی ش    ان

افکار پ ر ی ش ان

من در اندیشه ی تو غوطه ورم ( شعر نیمایی )
افکار پ ر   ی ش    ان

افکار پ ر ی ش ان

من در اندیشه ی تو غوطه ورم ( شعر نیمایی )

هرچه باداباد

  

 باتو نخواهم ماند

باتو دگرهرگزنخواهم ماند

ازتودگرشعر پرازسوزوگداز،هرگز نخواهم گفت

دیگرسراغ قصه های تلخ و شیرین ــــ  خسرو وشیرین

باتونخواهم رفت

ازگفتن یک دوستت دارم

شب تا سحر بیخود برای خود

ازشادی بیحدومرز کودکانه ام

کاخی نخواهم ساخت

قصه نخواهم بافت

امشب همین امشب

دست همه داراییم راخاطراتم را ـــ دردست میگیرم

یک جامه دان امید برمیدارم وتنها

ازراه ترکستان

تفریح کنان ازمرز هیچستان ... ردمیشوم

شاید رسیدم ناکجا آباد

یاهر کجا آباد

ای مثل من شبگرد

من که دلم را ازکنار جوی مفت آباد پیدا نکرده ام

ای بدتراز من برسرهرکوی وبرزن ... تحت پیگرد

ای همچومن رسوا

من موی خود را درغمت جوگندمی کردم

برخویش میدانم که بدکردم

راه نشاطم خوب میدانم ... که سدکردم

دیشب ولی راحت نشستم چون ابوریحان

تاصبح آن نادرستاره ام رصد کردم

عزم خودم راجزم کرده ام

امشب همین امشب

داراییم این چند دفتر را

برداشته ازمرز هیچستان

رد میشوم ... امشب همین امشب

تاهرکجا باشد 

هرجا خدا خواهد 

تا هرچه باداباد

نظرات 32 + ارسال نظر
anniversary 4 آبان 1390 ساعت 17:46 http://anniversary.blogfa.com/

کِیف ام کوک شد رفیق
به خصوص با خوندن این قسمت از شعر :

من موی خود را درغمت جوگندمی کردم
برخویش میدانم که بدکردم
راه نشاطم خوب میدانم ... که سدکردم

برقرار باشی همیشه
در مرز بی انتهای شعر

خوشحالم
همیشه کوک باشی رفیق

سابق خسروی 5 آبان 1390 ساعت 17:22 http://sabeq1354.blogfa.com

سلام
بدون هیچ تعرفی شعر تان بسیار زیبا بود فضایی که در شعر ترسیم کرده اید حکایت از قدرت تخیلتان دارد در ضمن این کار شما از آرایه های ادبی هم به خوبی استفاده نموده و هر جا هم که لازم بوده است قافیه را به کار برده اید این شعر نمونه ای از یک شعر نیمایی موفق است .بهتر بود این بند را هم اینگونه اصلاح می کردید دست همه دارائی هایم را -خاطراتم را-در دست می گیرم در این صورت تشبیه بسیار قوی هم می شد.شاعر بمانید.

سپاس استاد
جهت رعایت وزن مفرد استفاده کرده ام

سمیه 5 آبان 1390 ساعت 18:05 http://mrs-somayye.blogsky.com

سلامی به رنگ باران و پاییز و شوق دیدگانم
شعرتون عالی بود ومن ازش لذت بردم
شاد وسلامت باشید

سپاس سمیۀ عزیز

ای مثل من شبگرد

خیلی خوندنشو دوست داشتم

راستی منتظرتونم تو دل آرامم

سلام ،دوست بزرگوارم ،شعرهایتان نماد شعر خوب وعالی هستند،واقعاً دست مریزاد،درضمن وبلاگ شما بزرگوار قبلاً با مباهات به وجود فرهیخته ای بسان شما،لینک شده است .

سلام
به روزم
سر بنز

کاما 7 آبان 1390 ساعت 17:53 http://derowgar.blogsky.com

با من از هیچستان
بیا بگذر
که من این راه را
زاده ام

سلام ، فرهنگ وادب دوست
گزارش کنگره هورامان شناسی ،جهت بازدیدواظهاردیدگاه حضرتعالی وپست های جدید،تشریف بیاورید.
چه مه راو ئامایته نمی،خیربه یدی سه رو چه ما.

وه سر هاتم بانی چو

مهدی 8 آبان 1390 ساعت 00:13 http://mygod777.persianblog.ir

من یه دوست داشتم دوران راهنمایی فامیلیش سلیمی

بود اسمش سارا .با هم کلاس ادبی میرفتیم. به یاد اون

اومدم این جا و شما رو دیدم اتفاقا اون ام شاعر بود ....


ما و سارا درس شعر از یک ادیب آموختیم

او به ظاهرگشت شاعر ما به معنا سوختیم

؛ با بسیاری تصرف ؛

سارای تو نیستم ، پریشانت که هستم
خوش اومدی

ولی من باتو خواهم ماند
ازتو شعر پرسوز و گداز خواهم گفت
..........
سلام دوست عزیز
بسیار زیباو با احساس نوشتید
درود

لطف دارید جناب استاد نجفی

سلام لذت بردم دلنوشته ی زیبایی بود

قاصدک 8 آبان 1390 ساعت 17:27 http://www.peymane.blogsky.com

سلام - پریشان عزیز
خیلی لذت بردم شعر قشنگی بود تازه و داغ

همیشه استفاده از کلمات شما برای من تحسین آمیز بوده و هست .
برای درک شعر نیمایی باید با شعر نیمایی زندگی کرد

زنده باشی شاعر .
...........
نیک می فهمم چه حسی داشتی
نا کجا آباد را پیموده ام
درس ومشق بی حساب یک نجوم
با ستاره های سرگردان خود
کنج دفتر دیده ام .
سهم خود را از شهاب
از سکوت مردم شبهای خواب
از درخت آسمان
سهم خود را در سبد
در نگاه مردمان خوب وبد
دانه دانه چیده ام
قطره قطره خورد ه ام
نیک می دانم
درون جامه دان کوچکت
جز برای ماندن یک شب
یا برای خواندن یک شعر
هیچ چیز دیگری پیدا نمی گردد، مگر
چند برگی ازبرای خاطرات این سفر
چند شعری ازبرای دیدگانی خشک و تر
من هم از هیچستان...
نه
نه
من فقط
با شعر برگشتم همین
شعر من طول کشید
سحر آمد
توبرو ...

که خدا پشت تو باد
سحر آمد ، کوله بارت بردار
توبرو
هیچ آباد
هر کجا بادآباد...

سلام به جناب سلیمی محترم
عاشق وب و اشعار شما هستم خیلی با احساس و عامیانه بود لذت بردم

نظر لطف شماست خانم رفیعی

sadegi 12 آبان 1390 ساعت 13:51 http://www.sandug.blogfa.com

ba arze slam ,az sheratun lezat bordam

و من از حضورتون
خدمت میرسم اگر نفسی باشد به تلافی ... به دیدار

مهدیس 13 آبان 1390 ساعت 00:11 http://parnianepak.blogfa.com

سلام........خیلی شعر قشنگی بود.
دستتون درد نکنه،
موفق باشین...

غریبه 14 آبان 1390 ساعت 13:57

از شعرتون لذت بردم مثل همیشه

خوشحالم سرکار خانم چهاردولی
سپاس از حضورتون

غریبه 14 آبان 1390 ساعت 14:01

تذت بردم از شعر زیبای شما مثل همیشه


زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

عطایی 16 آبان 1390 ساعت 14:57 http://zanjere.blogfa.com

سلام دوست عزیز
با تبریک عید قربان دعوتی به غزلـقهوه خانه
ممنون

احمد 17 آبان 1390 ساعت 20:56 http://elbowroom.blogsky.com

سلام جناب سلیمی.

ممنون از حضورتان.
ناگفتنی‌ها که زیاد می‌شوند دیگر نه زبان و نه قلم اجازه‌ی گفتن و نگاشتن ندارند... عذر تقصیر.

ناگفتنی هاتو شنیدم با همین امضاء
ممنون که برام گفتی
قدمات روی چشمام

عطایی 18 آبان 1390 ساعت 02:15 http://zanjere.blogfa.com

سلام
قابل شما دوست عزیز رو نداشت

بهار 19 آبان 1390 ساعت 22:06 http://AHLEHICHESTANAM.BLOGFA.COM

سلام دوست عزیز
چقدر زیبا و با احساس و البته قوی نوشتید. هزاران آفرین.

بنده هم به روزم. خوشحال میشم از حضورتون.

با احترام{'گل}

سلام و روزتان خوش.تشکر از نظرتان در وبلاگم .از وبلاگ خوبتان دیدن کردم و لذت بردم.شعر خوبی بود اما به نظر من کمی باز بود.موفق باشید.

سلام
به روزم
بهم سر بزن
منتظرت هستم

اگر دروغ رنگ داشت؛ هرروزشاید؛ ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود.
اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند.
اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛ محال نبود وصال! و عاشقان که همیشه خواهانند؛ همیشه می توانستند تنها نباشند..
اگر گناه وزن داشت؛هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد؛ تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی.و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم..

اگر غرور نبود؛ چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند؛ و ما کلام محبت را در میان نگاه*های گهگاهمان، جستجو نمی کردیم

سلام ،استادسلیمی ،خسته نباشید،بامطالب تازه منتظرتان هستیم .

سلام.شعر زیبایی بود به ویژه این قسمت:
امشب همین امشب
داراییم این چند دفتر را
برداشته ازمرز هیچستان
رد میشوم ... امشب همین امشب
تاهرکجا باشد
هرجا خدا خواهد
تا هرچه باداباد


موفق باشید.

سمیه 27 آبان 1390 ساعت 11:11 http://mrs-somayye.blogsky.com

سلامی به رنگ آبی عشق
ومن که از بارانم
با سروده ای جدید بروزم ومنتظرتون هستم(با نقد)

[ بدون نام ] 27 آبان 1390 ساعت 16:40

سلامی دوباره
نقدها و کامنتهای جالبی در خصوص این شعر زیبا و احساسی نگاشته شده بود
البته نقدها غالبا تایید و تمجید بود اما یک نظر از خانم حیدری هست و آن اینکه ؛؛شعر کمی باز بود؛ من متوجه این منظور نشدم
من فکر میکنم این شعر روایت یا واقعه است یعنی بر اساس حقیقتی نگاشته شده و اینکه داستان تلخ و شیرین خسرو و شیرین با دقت و وسواس در این جا خودنمایی میکند شایئد اشاره ای است به همین رویداد که روزی پریشان و دوست پریشانترش این داستان را زمزمه میکردند و امروز بنا به بی وفایی خشمی بر اقای سلیمی مستولی است.
یکی از اشکالاتی که من کم سواد بر نوشتار اقای سلیمی میگیرم جدا نکردن و اتصال جملات و فضا ها به همدیگر است مثلا در خط دست همه داراییم را خاطراتم را
می توانست این دو جمله را جدا کند

از خوبی های این شعر استفاده از لغاتی است که شاعر فکر میکنم خودشان ابداع کرده اند مانند مفت آباد
یا کلماتی قدیمی مانند جامه دان که به طور بسیار ماهرانه ای در شعر به کار رفتهخ و زنده شده اند یا کلمه غیر شاعرانه ای مانند پیگرد که به تمام معانی شاعرانه شده است.
اگر جناب آقای سلیمی تلاش کنند از (ه) جایگزین کسره در املای فارسی با عنوان و تلفظ همان کسره استفاده کنند نه(ه)چسبان با تلفظ ها شعرشان از لحاظ آوایی میتواند جذابتر و دلنشینتر هم بشود مانند کلمه ستاره ام که اگر با تلفظ کسره(ستارِ ام) خوانده نمی شود ما مجبوریم با با تلفظ ه آن را قرائت کنیم.
چقد سخته این کار نقد غرض ورزانه

ممنون از نقد خوبت خواجه استفاده کردم اساسی


جرات نمی کنی یا نمیخوای یا نمیتونی بهم سری بزنی
امیدوارم به درد من مبتلا شی

خوندن هیچ مطلبی جرات نمیخواد رفیق نوشتنش جرات میخواد که تو داری میخونمت !!!!

ساحل ناصری 29 آبان 1390 ساعت 15:01

سلام استاد
شعرتون خیلی زیباست
خیلی لذت بردم
موفق باشید

ساحل ناصری 29 آبان 1390 ساعت 15:06

سلام استاد
شعرتون خیلی زیبابود(مثل همیشه)
خیلی لذت بردم
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد